روز سبزگی
تو به من خندیدی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
خانه ی کوچک ما سیب نداشت (استاد مصدق)
و نمی دانستی
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تودید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا نوشته شده در جمعه 90/3/20ساعت
6:35 عصر توسط مریم نظرات () |
Design By : Night Melody |