• وبلاگ : روز سبزگي
  • يادداشت : و من انديشه کنان غرق در اين پندارم
  • نظرات : 2 خصوصي ، 9 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + عاطفه.م 

    پاسخ سايه:

    در زهن الهي چيز از دست دادني وجود ندارد و اگر شما چيزي را از دست دهيد ، معادل آن يا حتي بالاتر از آن را بدست خواهيد آورد

    ( از طرف يکي از کسايي که مثل خودته (عاطفه .م) ( يه نفر که نيستن)!!!)


    + سايه 

    فکر نميکردم انقدر زود به حرفم گوش بدي

    باريک الله

    احسنتم


    + سايه 


    تو چرا به روز نميکني!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟من با کلي اميد و ارزو ميام ميبينم تو هنوز مطالبت گديميه!!!!!!!

    اگه دوس داشته باشي ميتونم به مدير برنامه هام بگم يه وقت واست کنار بزاره باهام مصاحبه کني؟هان؟چه طوره؟پيشنهاد خوبيه!

    باز من اين شکلکهاتو ديدم

    انصافا چه حالي ميده.

    ازاين خيلي خوشم مياد

    پاسخ

    حداقلش وبلاگ من هيچ فايده اي نداشته ،جاييه واسه تخليه روحي بچه ها!!!

    سلام دوست من به روز هستم. سر بزنيد ممنون ميشوم.
    + سايه 
    در آخر پاسخ ن.يوسفي :

    دخترک خنده ي زيبايي کرد
    ناگهان پدر پير رسيد
    با نگاهي غضب آلوده به سيب
    سيب دندان زده افتاد به خاک
    ميوه ي عشق مرا داد به باد
    پسرک پا به فرار
    با نگاهي تلخ
    دخترک رفت کنار
    تا زآن روز به بعد
    ميوه هاي من
    اين درخت دور افتاده ز ياد
    بي هيچ نگاهي بيافتند به خاک
    و من خشکيده به هر باد رسم
    پي اين عشق بپرسم بلند
    که چه ميشد چشم پسر
    شاخه هايم را نمي کرد نگاه

    + سايه 

    جوابي که جواد نوروزي بعد از سالها به اين دو تا شاعر داده

    دخترک خنديد و
    پسرک ماتش برد !
    که به چه دلهره از باغچه ي همسايه، سيب را دزديده
    باغبان از پي او تند دويد
    به خيالش مي خواست،
    حرمت باغچه و دختر کم سالش را
    از پسر پس گيرد !
    غضب آلود به او غيظي کرد !
    اين وسط من بودم،
    سيب دندان زده اي که روي خاک افتادم
    من که پيغمبر عشقي معصوم،
    بين دستان پر از دلهره ي يک عاشق
    و لب و دندان ِ
    تشنه ي کشف و پر از پرسش دختر بودم
    و به خاک افتادم
    چون رسولي ناکام !
    هر دو را بغض ربود…
    دخترک رفت ولي زير لب اين را مي گفت:
    ” او يقيناً پي معشوق خودش مي آيد ! ”
    پسرک ماند ولي روي لبش زمزمه بود:
    ” مطمئناً که پشيمان شده بر مي گردد ! ”
    سالهاست که پوسيده ام آرام آرام !
    عشق قرباني مظلوم غرور است هنوز !
    جسم من تجزيه شد ساده ولي ذرّاتم،
    همه انديشه کنان غرق در اين پندارند:
    اين جدايي به خدا رابطه با سيب نداشت

    پاسخ

    هييييييييي!!
    + سايه 

    من به تو خنديدم
    چون که مي دانستم
    تو به چه دلهره از باغچه ي همسايه سيب را دزديدي
    پدرم از پي تو تند دويد
    و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
    پدر پير من است
    من به تو خنديدم
    تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
    بغض چشمان تو ليک
    لرزه انداخت به دستان من و
    سيب دندان زده از دست من افتاد به خاک
    دل من گفت: برو
    چون نمي خواست به خاطر بسپارد
    گريه تلخ تو را
    و من رفتم و هنوز
    سالهاست که در ذهن من آرام آرام
    حيرت و بغض تو تکرار کنان
    مي دهد آزارم
    و من انديشه کنان غرق در اين پندارم
    که چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت

    پاسخ

    و اينم جواب فروغ به شعر مصدق!!!
    سلام خيلي جالب بود دکتر ...!
    موفق باششي به ما هم به سر! يعني سر بزن ...
    ايام به ککککککککااااااااااااااااام ...


    سلام.ممنون از نظرت،وبلاگ شما هم ماشالله هزار ماشالله،وبلاگ بسيار خوبيه،موفق باشي

    دعام کن،يا علي