روز سبزگی
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد، طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوست هایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو هر کسی می خواهد وارد خانه ی پرعشق وصفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند شرط وارد گشتن شست وشوی دلهاست شرط آن داشتن دل بی رنگ وریاست بر درش برگ گلی می کوبم روی آن با قلم سبز بهار می نویسم : ای یار خانه ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر "خانه دوست کجاست؟" *فریدون مشیری* یکی دوهفته اخیر جو بسیار لذت بخش(!) کنکوردر کلاس زبان حکم فرما بود! روز اول اعلام رتبه که اصن کنکوریایه کلاس نیومدن، تقریباازهمون جا میشد فهمید که اونا چند مردحلاجن!! جلسه بعد که اومدن سر کلاس من خودمو زدم به کوچه علی چپ،که اصن اینگار نه اینگار که یه روزایی با هم دوس بودیم تویه تیم بودیموکلی خاطره دیگه!قشنگ از قیافه هاشون معلوم بود که اونام تویه عوالم دیگه سیر میکنن. با این تفاسیر بالاخره زمان انتخاب رشته تموم شد و همه یه نفس راحتی کشیدن!_دیگه بقیش بنظر من یا شانس یا اقبال!!!!_ تا اینکه جلسه ی قبل به طور اتفاقی کنار هم نشسته بودیم، منتظر استاد بودیم که یهو ازم پرسید:تو وقتی دانشگاه میرفتی کلاس زبانم میرفتی؟ منم یه لبخند ملیحی زدمو گفتم : آره، ولی ترم اولو مرخصی گرفتم بعد انتقالیو این حرفا دیگه. بعد 2باره گفت :اون وقت سخت نبود؟ 2 باره یه لبخند دیگه نثارش کردمو گفتم : چرا خب ،من اون روزایی که کلاس زبان داشتم از 8صبح تا 8شب کلاس داشتم ووقتی بر میگشتم 2رمتوری ،جنازه بودم.اتفاقا من خودم هم گاهی اوقات به این فکر میکنم که چرا؟بعد جواب دیگه ای جز علاقه پیدا نمیکنم. بعد به طور خیلی زیر زمینی وارد بحث شیرین(!)کنکور شدم. ازش پرسیدم چیکار کردی؟گفت : نسبت به پارسال خیلی بهتر شد. منم که پیله، گفتم: کمی، بگو؟گفت 1500_ رشتش تجربیه _ وپارسال 6وخورده ای(؟). یه باریکلا جانانه گفتموچون می دونستم عشق پزشکی داره، گفتم: تا کجاها زدی ؟گفت بندرعباسم زدم!!! یه نفر سوم که پیش تجربی بود_ومن خیلی ازش خوشم میاد_ وارد بحث ما شدو از دوستم پرسید: چقدر خوندی؟ بعد گفت خب من فارغ ااتحصیل بودم وبا تو فرق می کنم. نفر سوم جواب داد: آره حق با تو!ولی خیلی سخته من اصن وقت نمیکنم به فیزیکم برسم ولی ریاضیمو 80 میزنم. منم برای اینکه شیرینیه مباحثه بیشتر شه گفتم: یادش بخیر!جلسه اول که مشاور_فامیلیش مصیبی بود،کارش 2رست بودولی من ازش خوشم نمییومد،از تهی میومد، مابهش میگفتیم مصیبت(!!)_ اومد سر کلاسمون گفت: میدونم که وقت زیاد ندارید چون سال فقط ???روز دارد در حالی که 2.حداقل ?? روز تعطیلات تابستانی است که ??? روز می ماند. 3.در هر روز ? ساعت برای خواب که در سال میشه ??? روز!! ??? روزباقی می ماند. 4. یک ساعت تفریح در روز برای سلامتی لازم است که در سال روز می شود و ??? می ماند.?? 5.دو ساعت هم برای صرف غذا در روز که در سال30 روز می شود و?? روز برای درس خوندن باقی می ماند! ولی ، ولی ..... و اما بالاخره پرونده کنکور 89 هم نهایت تا 2هفته دیگه بسته میشه. بزن کف قشنگرو!!! نمیدونم چی شد که اواخرتیرماه یهو به ذهنم رسید که یه وبلاگ بسازم،اما یه اتفاقاتی (!)افتاد که باعث شد نه تنهامنصرف شدم بلکه متنفرشدم ازاین کار!!! تا اینکه یکی دو هفته پیش 2باره یه اتفاقاتی(!)افتاد که به این کار ترغیبم کرد. من به لطف خداهرچیزی رو که از ذهنم میگذره _قبل از اینکه به زبون بیارم_ بدستش میارم، الکی نیس که به من میگن...
Thanks GOD
1. در سال ?? جمعه داریم جمعه ها برای استراحت است و 313 باقی می ماند!!
6. یک ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار و ?? روز در سال می شود و ?? روز باقی می ماند!
7.روز های امتحان دست کم ?? روز سال را به خود اختصاص می دهند و سی وشش روز از سال باقی می ماند!
8. سی روز تعطیلات عید بنابراین ? روز در سال باقی می ماند!!
9.در سال حداقل سه روز بیمار می شویم پس ? روز باقی میماند!!!
10.امور شخصی و فیلم و غیره لااقل ? روز در سال را لازم دارند که فقط یک روز باقی می ماند!!!
11. یک روز باقیمانده هم روز تولدشماست..
Design By : Night Melody |